لیوان پر

ساخت وبلاگ
باران که می بارد یاد تو می افتملحظه هایم جان می گیرد ،و دلم را به سوی تو روانه می کنم ...نمی دانم چه برقی در نگاه توست ،که با هر لحظه دیدنت آرام می شوم!باران که می بارد نگاهم به هر طرف می چرخدتو را در آستانه چشمانم می بینم ...گوشه ای می نشینم و به جایی خیره می شوم !باران که می بارد دلم عاشق تر می شود ،ابر نگاهم فرو میریزد و گونه هایم خیس می شود ...نه از بی کسی و نه از هجوم تنهایی ،بلکه از شوق دیدار روی تو جاری می شود!باران که می بارد همه چیز جز تو ،از یادم فراموش می شوددوست داشتنت جاودانه می شودباران می بارد و من به هوای بودنتماندگار می شوم ...و باور می کنم ،این احساسیست که پنهان نمی ماند ،این همان عشقیست که مدتها دنبالش بودم ...این همان انتظار شبانه روز استکه عاقبت به سر آمد ،و تو ،همان کسی هستی که منتظرش بودم ... لیوان پر...ادامه مطلب
ما را در سایت لیوان پر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8livanepor6 بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403 ساعت: 19:24

سر ارادت ما و آستان حضرت دوستکه هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوستنظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهرنهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوستصبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهدکه چون شکنج ورق‌های غنچه تو بر توستنه من سبوکش این دیر رندسوزم و بسبسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوستمگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان راکه باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوستنثار روی تو هر برگ گل که در چمن استفدای قد تو هر سروبن که بر لب جوستزبان ناطقه در وصف شوق نالان استچه جای کلک بریده زبان بیهده گوسترخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافتچرا که حال نکو در قفای فال نکوستنه این زمان دل حافظ در آتش هوس استکه داغدار ازل همچو لاله خودروست لیوان پر...ادامه مطلب
ما را در سایت لیوان پر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8livanepor6 بازدید : 13 تاريخ : چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403 ساعت: 19:24

ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتاییتو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش ماییز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در ویز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن راییپشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانیبه هر جایی که جویمت این به علم ای عالم آن جاییبه هرچ انفاسها داند تو آن انفاس میدانیبه هر چه ارواحها داند به خوبی هم تو اعلاییهر آن کاری که شد دشوار آسانی ز تو جویدهر آن بندی که گردد سخت آنرا هم تو بگشاییبدانی هر چه اسرارست اندر طبع هر بندهببینی هر چه پنهان تو درین اجسام پیداییهمه ملکی زوال آید زوالی نیست ملکت راهم خلقان بفرسایند و تو بی‌شک نفرساییکه آمرزد خداوندا رهی را گر تو نامرزیکه بخشاید درین بیدادمان گر تو نبخشاییچراغی گر شود تیره مر او را هم تو افروزیشعاعی گر فرو میرد مر آن را هم تو افزاییفروغ از تست انجم را برین ایوان مینوگونشعاع از تست مر مه را برین گردون میناییبدایع را به گیتی در به حکمتها تو بر سازیکواکب را به گردون بر به قدرتها تو آراییهیولا را تو دادستی به حکم عنصر و جوهرمر اسطقسات را پستی گهی و گاه بالاییبسان تخت جمشیدی تو گردون را کنی جلوهبسان تاج نوشروان زمینها را بپیراییز خار ار چاکری جوید همی گل تو برون آریبه بحر ار بنده‌ای جوید همی در تو بپیماییتو آن حیی خداوندا که از الهامها دوریتو آن فردی خداوندا که خود را هم تو می‌شاییجهاندارا جهانداری که عالم مر ترا شایدخداوندا خداوندی که خود را می تو بستاییفرستی گر یکی مرغی بگیرد ملک پرویزیوگر یک پشه را گویی بگیرد ملک داراییشکیبا را به حکم تست جبارا شکیباییتوانا را به امر تست ستارا تواناییهمی ترسیم از عدلت امید ماست بر فضلتاز آن شادیم ما جمله که تو آخر مکافاتیز عدلت بود هر عدلی که آن می‌کرد نوشروانز گنجت بود هر گنجی که دادی حا لیوان پر...ادامه مطلب
ما را در سایت لیوان پر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8livanepor6 بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:42

من که از آتش دل چون خم می در جوشممهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشمقصد جان است طمع در لب جانان کردنتو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشممن کی آزاد شوم از غم دل چون هر دمهندوی زلف بتی حلقه کند در گوشمحاش لله که نیم معتقد طاعت خویشاین قدر هست که گه گه قدحی می نوشمهست امیدم که علیرغم عدو روز جزافیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشمپدرم روضه رضوان به دو گندم بفروختمن چرا ملک جهان را به جوی نفروشمخرقه پوشی من از غایت دین داری نیستپرده‌ای بر سر صد عیب نهان می‌پوشممن که خواهم که ننوشم به جز از راوق خمچه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشمگر از این دست زند مطرب مجلس ره عشقشعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم لیوان پر...ادامه مطلب
ما را در سایت لیوان پر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8livanepor6 بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:42

عشق و رســوایی همیشه توام استعاشـــــــــق فارغ ز رسوایی کم استدر حریمـــــم عشق جای عقل نیستعاشـــقی با عاقـــلی دور از هم استهر که را با عشـــــــــــــق دیدم آشنابا خـــــرد بیگانه با دل محــــــرم استزندگی با عشـــــــــق معنا می شودبی حضور عشــــــق دنیا مبهم استبرگ و بار عاشــــــقی خون دل استریشه های عشق در خاک غم استدر دلم آهســـــــته می گرید کسیبارش بـــــــاران در اینجا نم نم استچــــــهره زردم به اشک آغشته شدروی این پژمرده گل هم شبنم استبی حضور چشمهای روشنتلحـــــــــظه های ماتم استیادت ای آرام بـــــــخش زندگیدرد بی درمان ما را مرهم استخسرو قاسمیان لیوان پر...ادامه مطلب
ما را در سایت لیوان پر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8livanepor6 بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:42

ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شویتا راهرو نباشی کی راهبر شویدر مکتب حقایق پیش ادیب عشقهان ای پسر بکوش که روزی پدر شویدست از مس وجود چو مردان ره بشویتا کیمیای عشق بیابی و زر شویخواب و خورت ز مرتبه خویش دور کردآن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شویگر نور عشق حق به دل و جانت اوفتدبالله کز آفتاب فلک خوبتر شوییک دم غریق بحر خدا شو گمان مبرکز آب هفت بحر به یک موی تر شویاز پای تا سرت همه نور خدا شوددر راه ذوالجلال چو بی پا و سر شویوجه خدا اگر شودت منظر نظرزین پس شکی نماند که صاحب نظر شویبنیاد هستی تو چو زیر و زبر شوددر دل مدار هیچ که زیر و زبر شویگر در سرت هوای وصال است حافظاباید که خاک درگه اهل هنر شوی لیوان پر...ادامه مطلب
ما را در سایت لیوان پر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8livanepor6 بازدید : 9 تاريخ : سه شنبه 21 فروردين 1403 ساعت: 22:36

میان روزمرگی

حواس زندگی را با

خاطرات خوب با تو بودن پرت میکنم

نمیخواهم صدایی بشنوم

نمیخواهم کسی را ببینم

فقط

لحظه ای آرام،

تا

از خاطره ها جان بگیرم.

لیوان پر...
ما را در سایت لیوان پر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8livanepor6 بازدید : 9 تاريخ : سه شنبه 21 فروردين 1403 ساعت: 22:36

یاد باد آن که نهانت نظری با ما بودرقم مهر تو بر چهره ما پیدا بودیاد باد آن که چو چشمت به عتابم می‌کشتمعجز عیسویت در لب شکرخا بودیاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انسجز من و یار نبودیم و خدا با ما بودیاد باد آن که رخت شمع طرب می‌افروختوین دل سوخته پروانه ناپروا بودیاد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادبآن که او خنده مستانه زدی صهبا بودیاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدیدر میان من و لعل تو حکایت‌ها بودیاد باد آن که نگارم چو کمر بربستیدر رکابش مه نو پیک جهان پیما بودیاد باد آن که خرابات نشین بودم و مستوآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بودیاد باد آن که به اصلاح شما می‌شد راستنظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود لیوان پر...ادامه مطلب
ما را در سایت لیوان پر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8livanepor6 بازدید : 8 تاريخ : سه شنبه 21 فروردين 1403 ساعت: 22:36

چه می شد اگر آن که دنبالش می گردی دنبالش میکنی به دنبالت می گشت به دنبالت می آمد لیوان پر...
ما را در سایت لیوان پر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8livanepor6 بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 29 اسفند 1402 ساعت: 3:55

                                               انگيزه هر نوشتني دوستي است
                               پشت هر متني، هر کتابي، يک دوست پنهان است

لیوان پر...
ما را در سایت لیوان پر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8livanepor6 بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 29 اسفند 1402 ساعت: 3:55